آبتین باور یک رویا

نگرانی مامانی از سونو 3 بعدی

سونوگرافیهای سه بعدی برای جنین خطرناک است  استاد بخش رادیولوژی دانشگاه علوم پزشكی شیراز گفت: دستگاه‌های سونوگرافی سه وچهاربعدی با استفاده ازیك محفظه و ارسال امواج مافوق صوت از سه زاویه مختلف به درون بدن، تصاویر سه بعدی از احشای درونی بدن تهیه می‌کند. اما این دستگاه درهنگام تصویر برداری از جنین ممکن است خطراتی همچون آسیب رساندن به حلزون شنوایی جنین داشته باشد. دكتر محمد مهدی آرسته اظهار داشت: دستگاه‌های سونوگرافی سه و چهار بعدی بیشتر در موارد غیر ضروری و برای مادران باردار مورد استفاده قرار می‌گیرد. بر خلاف تصور مردم در مورد بی‌ضرر بودن این دستگاه، همواره احتمال بروز خطر برای جنین وجود دارد. و...
20 فروردين 1392

سوپرایزشدن مامانی ازصدای رامسر

یه خونه گرفتیم ،من  که از خستگی رو پا نبودم کلی خوابیدم ، بیدار که شدم حالم خیلی بهتر شد بود فرداشم که رفتیم فرودگاه رامسر ، بابایی هواپیما تفریحی سوار شد کلی اونجا خندیدیم چون یه ذره بارون نم نم می اومد مهدی سر به سر فرزین ذاشت که دیگه کارت تمومه و دور از جونش، بچش بدون اون بزرگ می شه و از این چرت و پرتا ولی چون واقعا فرزین یکم ترسیده بود قیافش خنده دار شده بود و فرداشم رفتیم تله کابین رامسر ، خیلی شلوغ بود مهدی و فرزین تو صف وایسادن من و بهارم رفتیم مغازه ها رو نگاه می کردیم که یه لحظه دیدم بهار بازوهامو گرفت گفت گوش بده ، دیدم از پشت بلندگو گفت بهار خانوم همسرتون می خواد از شما تشکر کنه بابت زحماتتون و ...که همونجا  خشکمون زد ...
3 فروردين 1392

وعده بهار

پسرم عید اومده، بهار رسیده ،بهاری که با تمومه بهارای زندگیم فرق داره ، بهاری که اومون تو رو وعده میده ،بهاری که همه چیز نو می شه و رنگ و بوی خودشو داره مثل تو ، امسال سر سفره هفت سین دیگه دوتا نیستیم تو هم هستی ولی تو دل مامانی قایم شدی به خاطر تو 3 تا ماهی خریدیم و همسری هم برام یه گوشی اپل خرید، زیاد عید دیدنی نرفتیم چون حوصله مهمونی نداشتم ولی با دوستای بابایی ( مهدی و بهار ) رفتیم شمال ، ،آخر شب حرکت کردیم که خلوت باشه ولی چشمت روز بد نبینه هنوز از وینه نگذشته بودیم که احساس کردم یه ذره حالم داره بد می شه یکم جلوتر رفتیم که بله حالم بهم خورد پیش خودم گفتم که بهتر می شم ، ولی انگار نمی خواست حالم خوب بشه دیگه به نسا رسیدیم که حالم خیلی ...
1 فروردين 1392

تو را آسان نیاوردم به دست

این روزا دوباره حالم دوباره بد شده نی نی گلم ، از دست درد دیونه شدم انقدر که بعضی وقتا به همسری میگم که با پاش بره رو دستام انقدر محکم می بندم که شاید یه ذره دردش بهتر بشه و تازه معده درد شدیدم دارم می گن که فسقلیم داره مو در می یاره چه می دونم از این چیزا تازه من که خیلیم گرمایی بودم حالا بد جور سرمایی شدم حتی تا آخرین ماههای بارداریم هم مامانی همینطور بود .حالت تهوعم که هنوز پابرجاست ، خیلیم زود خسته می شم تنبل شدم ، مامانی دوره حاملگی سختی داره ولی یه چیزی هست که می گن که من تو را آسان نیاوردم به دست نازنینم ، تو محل کارم 2 تای دیگه از همکارام هم باردارن خیلی جالبه یکی بچه چهارمشه و یکی دیگه اولی ، یکی پسره یکی دیگه دختر فاصله بارداریمو...
15 بهمن 1391

غربالگری سه ماهه دوم و دالپر جفت و جنین IUGR

امروز نوبت غربالگری سه ماهه دوم بود با بابایی رفتیم دکتر طالقانی ( سونو پرتو )چون اون اجازه می داد که اون هم داخل بیاد ،چون نسل امید برای سه ماهه دوم اجازه نمی داد آقایون حضور داشته باشند، بازم مثل همیشه مطب شلوغ بود نوبتم که شد داخل رفتیم دکتر شروع کرد به سونوکه یدفعه بابایی با یه ذوقی گفت آخی اون سرشه که من خندم گرفت،خلاصه به سمت راست و چپ خوابیدم که گفت صدای قلبشو می ذارم بشنوید ،بعد اون صدای بلوپ بلوپ اومد که دیدم اشک تو چشمای همسری جمع شده آخه این اولین بار بود که صدای قلب فرشتمونو می شنید بعدشم سی دی سونو رو بهمون دادن که کلی ذوق زده شدم که بعد ها تو می تونی حتی دوران زندگی تو دل مامانیت و هم ببینی ،ما سریع رفتیم خونه مادر شوهرم که ...
2 بهمن 1391

جشن نامگذاری

پیامبراکرم(صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: اولین هدیه ای که هر یک از شما به فرزندتان می بخشید نام خوب است. پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید. من و همسری وقتی با هم نامزد بودیم همیشه می گفتیم اگه پسرداربشیم اسم پسرمونو آبتین می ذاریم وقتی که جنسیت پسرمونو هم فهمیدیم دیگه تصمیم گرفتیم اسمشو انتخاب کنیم ، خوب اولین اسمی که به ذهنمون رسید همون آبتین بود هزار تا اسم دیگه هم پیدا کردیم ولی انگار پسرمون اسمشو هم با خودش آورده بود اصلا هیچ اسمی به چشممون نمی اومد،البته  بابایی این اسمو پیدا کرده بود همیشه می گفت باید اسم اصیل فارسی باشه و همینطور عاشق شخصیت های شاهنامه ای بود به خاطر همینم این اسم و انتخاب کرد م...
20 دی 1391

خرید سیسمونی

پسر گلم ، عزیزم ، از وقتی جنسیتت معلوم شده دیگه شروع کردیم به خرید سیسمونی ، بعضی وقتا با مامان سودی می ریم خرید بعضی وقتا با بابایی ، وارد سیسمونی  فروشی هام که می شم انقدر تنوع وسیله های نی نی زیاده که دیگه دلم ضعف می ره و دوست دارم همه رو بخرم ،خلاصه حال و هوایی داره این روزا ، یکمم به لطف تو حالت تهوعم بهتر شده و می تونم حسابی بگردم آخه مامانی خیلی وسواس داره تموم سیسمونی های کرج و و تهرانو  برای تخت و کمدت گشتم ،بابایی هم هروقتی میاد خونه دستاش پره از وسایلی که برای تو خریده اول می گه بشین چشماتو ببند و بعد یکی یکی باز می کنه خدا می دونه وقتی منتظر می شم چقدر ذوق می کنم و تو دلم خالی می شه تاهر کدوم از وسایل کوچولو موچولوتو ب...
5 دی 1391

پسر پسر قند عسل ما

طبق گفته مامانم به همسری نگفتم یه چند روزی طاقت آوردم ولی دیگه دل تو دلم نبود تا به همه بگم ، خونه مامان همسری دعوت بودیم بعد ازشام خود مامانم گفت اگه گفتید جنسیت چیه ؟ همسری گفت واقعا جنسیتو گفتن پس چرا به من نگفتی ، گفتم آخه هنوز مطمئن نیستیم بعد گفتیم اینطوری نمی شه هر کدوم اشتباه حدس بزن باید یه 50000 تومنی بدن ،همسری فورا گفت که پسره ، مامان وبابامم که می دونستن ، پدر شوهرم جواب قطعی نداد ، مادرشوهرم و خواهر شوهرم گفتن که دختره ، که من یکم سر به سرشون گذاشتم و گفتم آفرین درست گفتید که همه گفتن واقعا دختره ، منم همش می خندیدم و آخرش بعد از کلی اذیت کردن گفتم که پسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسره ، گل پسسسسسسسسسسسسسسسره...
29 آذر 1391

تعیین جنسیت در 13 هفتگی

زمانی که سونو غربالگریم تموم شد گفتن که الان  آقای دکترمیاد برای تعیین جنسیت ، مثل اینکه دکتر اصلیشون بود البته ایشون سونو های سه ماهه دوم رو انجام می داد ،من اصلا فکر نمی کردم که نزدیکه سه ماهگیم بشه جنسیتو تشخیص داد همه سونو گرافیا این کارو انجام نمی دادندبه خاطر همین خیلی هیجان زده شدم بدون آمادگی بود به مامانم نگاه کردم دیدم اونم منتظر جوابه ،قلبم تند تند می زد لحظه خاصی بود روند زندگی ما رو تغییر می داد بلاخره دختر و پسر هر کدوم ویژگی های خاص خودشونو دارن و زندگی پدر و مادر براسا س اون شکل می گیره ،هر پدر و مادری دوست داره فرزندش صحیح و سالم باشه مخصوصاجنسیت  بچه اول  خیلی فرقی نداره خونواده هامونم انصافا اصلا حرف...
26 آذر 1391